۱۳۸۸ شهریور ۲۸, شنبه

يك قدم ديگر


ديروز ما يك قدم ديگر به پيروزي نزديك شديم.زماني كه فرياد مي زد" فرياد هر مسلمان "و در نهايت اندوه و نا اميدي فرياد مرگ بر روسيه را مي شنيد.زماني كه جيره خوارها دستور داشتند از بين جمعيت ما رد شوند چهره هاي ترسيده و نا اميد و مسخ شده شان!يا درحالي كه مرگ خود را مي ديدند با آخرين توان خود فرياد مي زدند مرگ بر منافق...آري همان لحظات بود كه چيزي را در يك قدمي خود حس مي كردم.لحظه اي كه به ما حمله كردند از وحشت و ما با كمال خونسردي و غرور روي زمين نشستيم و از صداي شعار هاي ما زمين مي لرزيد شايد از لرزش بند بند تن آنها!آري همان لحظات شادي بخش و زيبا بودند كه به من ثابت كردند چيزي كه در يك قدمي ماست نامي دارد نيك!به اسم پيروزي!و آن چيزي كه خستگي يك روز راه رفتن از فاطمي تا وليعصر را از تن من بيرون راند شادي بود كه در لحظه ي تماشاي bbc به من دست داد.لحظه اي كه حس كردم كارمان را به خوبي انجام داديم.ما را از هيچ چيز نمي توانند بترسانند...ما فرزندان ايران هستيم.به اين سادگي ها از پيروز شدن و آزاد بودن دست نمي شوريم...آقايان قاتل و خانم هاي جيره خوار،خود را براي اشك ريختن و اشهد خواندن آماده كنيد!آخرما فرزندان ايرانيم!