۱۳۸۹ آبان ۲, یکشنبه

یگانه نوشته برای یگانه ترینم...

این پست تنها به یک نفر تعلق دارد،برای کسی که زبان مرا مثل دیگران نمی فهمد اما تنها یک تفاوت دارد،سعی می کند بفهمد...
کسی که پس از قرنها تنهایی،لحظات سرشار درونم را با او می گذرانم،کسی که دلخوشی را دوباره به یادم آورد و آرزوهایی که تبدیل به حسرت شده بودند را دوباره برانگیخت،برای کسی که دوباره تمام نوستالژی های جان را به یادم آورد،برای چشمانی که سکوتشان تلخی را به یادم نمی آورند و با لبخندش با لبان بسته پایدار بودن و سرشار بودن از تمام عواطف را به من بازگو می کند،برای کسی که گرمای تنش آتش اشکهایی را به یادم می آورد که در تنهایی شبهای بی پایان نیما لحظاتم را با عطر تلخ کندر می آمیخت...من به این جهان تعلق نداشتم،و او تنها پیوند من با این جهان است...جهانی که عواطفش بوی لجن می دهد اما عواطف من با گرمی لبهایش بوی گل سرخی را می دهد که جاودانه پابرجاست...آری برای یگانه ترین من در عشق!