۱۳۸۹ فروردین ۱۶, دوشنبه

بر بساطی که بساطی نیست

برام جالبه که چرا امسال اصلا حس عید نبود،اگار رفع تکلیف.کلی کار و آخرش هم هیچی...نه بوی بهار، نه کوچ بنفشه ها...اصلا بنفشه ای نبود که کوچ کنه چون امسال هوا خیلی زودتر گرم شد.اصلا از همون اول گرم بود،داغ!نشستیم پای پارازیت و الکی جیغ و داد کردیم که عید شد. ولی غمش بیشتر بود تا شادیش...غم نامجو هم بیشتر بود.اولین بهاری که با اومدنش زمستون سر نیومد...شاید هیچوقت...
قاصد روزان ابری داروگ کی می رسد باران؟

۱ نظر:

نوا بامدادی گفت...

سلام
تیشه را امروز بر میدارم
و تمام آیینه ها را
برای دیدنت
میشکنم
تنم از دوری تو سردست
همین
جای دنجی ساخته ام در وردپرسس خوشحال میشم مرا چون آیینه نگاه نکنید قبل آنکه بشکنم