شوق و سرور،شادی بی همتای یک لحظه شنیدن،چکه ای آب برای گمگشته ای در بیابان بی کران ،تنها برای چکه ای آب شاید دهان خشکیده اش را کمی تر کند.
فراموشش کرده بودم و او با صدای گرفته اش لحظاتش را از درون با من تقسیم می کرد.
حریمش را در هم شکسته بودند و او به من دریده شده تکیه کرده بود،فراموش می کنند که تکیه گاه ها همیشه پابرجا نیستند،سیمان در برابر غم فرو می پاشد،در تن آدمی دیگر جای مجادله نیست،ترک همیشه هست...اعصاب فولادین می خواهد،برای ما که واصل نشد...شاید برای او شود،من هستم،غم هست و هنوز نفس می کشیم،باز گشته ام که شاید،تنها شاید دمی در کنار تپش قلب هم زندگی کنیم...برای روزهایی که نبودم عذر،برای روزهایی که هستم بدتر از گناه...
.....................................
شاپرک شهر قصه ی من هنوز به دنبال خورشید می گردد،دریغ که برای گرم شدن تنها یک شمع یافته است...
۷ نظر:
نیوشا...نیوشا...
خوب هیچ به ما سر نمی زنی ها
تو یه پست بذار من میام سر می زنم
سلام رفیق...آشنای رفیق،دوست رفیق و دوست بنده...
این پستت به من یکی چسبید.
چکه ای آب بر صدای سوخته اش.حتی عنوانش بد نیست،حسابی خوبه...
متنت بوی تلخی ای رو می ده که شیرینش کردی...منظورم رو رسوندم؟
این کنکور بره بمیره...حیف دلم می خواد ،دوست دارم درس رو...
توصیف های خوب و حسابی برای من یکی جذاب...
(،چشمان خمار و لبان نیمه باز تلخش در آن به تلخی سوگ واری می کنند.)
حسابی پایدار رفیق خوش سفر.
نیو دلم برات تنگ شده هیچی نشده برای هزارمین بار میگم که بیا خونمون
خب حالا منظورت کی بود ازین پستت؟
روزی که اون شاپرک بود و تو مگسی بودی که تکه ای از بال های رنگینشو می کندی هنوز یادمه و اون زیباییش...هر کی پناهگاهش تو باشی خوشبخته رفیق...تنهاش نذار که دوباره حریمش شکسته بشه هرچند که دورین از هم...
منظورم ازین پست به کسی بود که من رو دیوانه وار دوست داشت ولی من فراموشش کرده بودم،یه پست فقط برای اون شاپرک زیبا روی غمگین من،یاسمن من...
ارسال یک نظر